آهای مردم د ن ی ا
سلام به هنر دوستان
کج نمی روم خدایا،اما هنوز بسیار است تا بدان عظمت مقبول رسم.
در تاریکی شبهای خاکستری شهر دنبال راهی هستم که به عروج سوی
دلهای بی قرار ختم گردد.اما صد افسوس که پریشان تر از قبل باید به
آغوش دنیای پر زر و برق گرایش کرد.
پس تا آن زمان که به طلوع شکوفایی عشق برسیم،می خوانیم و از دلهایمان می نویسیم...
شعری که اینبار تمایل دارم بنویسم رو حتما بخونید.
فرق آدما
یکی پول نداره عیدی بخره واسه خونه
اون یکی تو فکر صَدتا یا دویستا مهمونه
یکی داره از غم و دربه دری زار میزنه
اون یکی مست شده و سر توی دیوار میزنه
میون این همه آدم منو تنهایی من
میون این همه آدم منو رسوایی من
میون این همه آدم زخم بر سینه ی من
میون این همه آدم عشق دیرینه ی من
یکی از بیکسی دَم به دَم داره دِق میکنه
یکی هم تو جمع دوستاش داره گریه میکنه
یکی داره از خوشی هر چی داره وقف میکنه
اون یکی نداره و به بخت خود اخم میکنه
میون این همه آدم منو تنهایی من
میون این همه آدم منو رسوایی من
میون این همه آدم دستای خالی من
میون این همه آدم شب شیدایی من
یکی نقاش شده و خط میزنه رو آدما
اون یکی میخواد با طیاره بره توی هوا
یکی قصّه ای میگه حکایت عشق و جنون
یکی هم خواب نداره،فکره واسه یه لقمه نون
میون این همه آدم منو تنهایی من
میون این همه آدم منو رسوایی من
میون این همه آدم خنجرا خورده به من
میون این همه آدم حرف نا گفته ی من
یکی بیزاره از این جماعت پست و دورو
اون یکی دوست داره باز بره تو جاهای شلوغ
یکی از بَسکی که خورده همه رو پَس میزنه
یکی نون نداره و فکرشو در سَر میزنه
میون این همه آدم منو تنهایی من
میون این همه آدم منو رسوایی من